پرواز کن اي مرغ و بگلزار فرود آي

شاعر : خواجوي کرماني

ور اهل دلي بر در دلدار فرود آيپرواز کن اي مرغ و بگلزار فرود آي
چون کبک هوا گير و بکهسار فرود آيور مي‌طلبي خون دل خسته‌ي فرهاد
ياري کن و در بندگي يار فرود آياي باد صبا بهر دل خسته‌ي ياران
خورشيد صفت بر در و ديوار فرود آيدر سايه‌ي ايوانش اگر راه نيابي
در سايه‌ي آن زلف سيه کار فرود آيور پرتو خورشيد رخش تاب نياري
بر چشمه‌ي چشم من خونخوار فرود آيچون بر سر آبست ترا منزل مالوف
ممن شو و در حلقه‌ي کفار فرود آياز کفر سر زلف بتان گر خبرت هست
وانگاه بيا بر در خمار فرود آياز صومعه بيرون شو و از زوايه بگذر
با سر انا الحق بسر دار فرود آيخواهي که رساني بفلک رايت منصور
از بهر خدا بر سر بيمار فرود آياي آنکه طبيب دل پر حسرت مائي
دارو طلبي بر در عطار فرود آيخواجو اگر از بهر دواي دل مجروح